
به گزارش مشهد فوری، مرد 34 ساله درحالی که دست پسر سه ساله ای را گرفته بود وارد کلانتری شد و با بیان این که این همه زشتی و پلیدی در دنیا ارزش دیدن ندارد! دادخواست شکایت از همسرش را روی میز گذاشت و در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: زمانی پا به دنیا گذاشتم که خانواده ام آرزوی داشتن یک پسر را در سر داشتند چهار خواهرم نیز با به دنیا آمدن من در پوست خودشان نمی گنجیدند رنگ شادی و سرور در خانه ما می درخشید با آن که در خانواده ای فقیر و بی بضاعت و در حاشیه شهر مشهد زندگی می کردم اما احساس خوشبختی داشتم چرا که مورد توجه اعضای خانواده ام بودم و هیچ کس بالاتر از گل به من نمی گفت از همان دوران کودکی علاقه عجیبی به نقاشی داشتم همیشه بهترین نقاشی کلاس از آن من بود و از آمیختن رنگ های زیبا به یکدیگر لذت می بردم به طوری که آرزو داشتم روزی نقاش بزرگی شوم ولی 11 سال بیشتر نداشتم که با از دست دادن پدرم نقاشی های من نیز رنگ سیاهی به خود گرفت. احساس می کردم باید مرد خانه و تکیه گاه خواهرانم باشم اما شانه های کوچکم نمی توانست بار سنگین این مسئولیت را به دوش بکشد از آن روز به بعد مادرم با کارگری در خانه های مردم هزینه های زندگی را تامین می کرد و من برای تحقق بخشیدن به آرزویم درس می خواندم تا این که در سال آخر مقطع متوسطه و در یک شب سرد زمستانی جوان موتورسواری همه آرزوهایم را سوزاند. آن شب قصد عبور از عرض خیابان را داشتم که بر اثر برخورد با موتورسیکلت بینایی چشمانم را از دست دادم.
راکب موتورسیکلت بیمه نداشت و از وضعیت مالی خوبی نیز برخوردار نبود مدتی بعد با دریافت مبلغ ناچیزی برای هزینه های درمانم رضایت دادم تا از زندان آزاد شود.
مادرم تصمیم گرفت تا خانه پدری را برای درمان چشمانم بفروشد ولی من ترجیح دادم نابینا باشم تا مادرم آواره و سرگردان نشود. وقتی به سن 30 سالگی رسیدم تصمیم به ازدواج گرفتم یکی از همسایگان، دختری را معرفی کرد که در دوران عقد از همسرش جدا شده بود «فریده» وقتی با من همکلام شد گفت دو سال از من بزرگ تر است و به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از همسرش طلاق گرفته است. خیلی زود زندگی مشترک من و فریده در یک خانه کوچک اجاره ای درحالی شروع شد که مراکز امدادی دولتی و خیران مخارج زندگی ما را تامین می کردند و مادرم نیز با اجاره دادن طبقه بالای منزل پدری ام روزگار می گذراند.
هنوز چند ماه بیشتر از ازدواجم نگذشته بود که فهمیدم فریده 12 سال از من بزرگ تر است و در آغاز زندگی به من دروغ گفته بود با این حال این موضوع را نا دیده گرفتم و گذشت کردم اما همسرم مدام مرا تحقیر و سرزنش می کرد. او در هر مجلس خانوادگی نابینایی مرا دستاویزی برای خردکردن شخصیت من قرار می داد و از این که با یک جوان نابینا ازدواج کرده است تاسف می خورد در این میان یکی از بستگان همسرم که وضعیت مالی مناسبی داشت گاهی به خانواده ام کمک مالی می کرد یا برای دو فرزند خردسالم هدایایی میخرید اما وقتی متوجه ارتباطات نامتعارف تلفنی همسرم با آن مرد به ظاهر خیر شدم که او به راحتی به منزل ما رفت و آمد می کرد و همسرم نیز به بهانه های مختلف مرا به بیرون از منزل می فرستاد وقتی فرزندانم از روابط سخیف و زشت آن مرد با همسرم برایم سخن گفتند دیگر نتوانستم موضوع را تحمل کنم تا این که وقتی آن مرد به منزلمان آمده بود به بهانه خروج از منزل در گوشه ای پنهان شدم تا این که آن چه را نباید می دیدم با گوش هایم شنیدم ولی آن زمان فرزندانم در خانه بودند و ... شایان ذکر است پس از اعتراف زن میانسال به رابطه نامتعارف با آن مرد به ظاهر خیر این پرونده با صدور دستوری از سوی سروان محمدولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) به مراجع قضایی ارسال شد.
پایگاه خبری مشهد فوری (mashhadfori.com)

به گزارش مشهد فوری، مرد 34 ساله درحالی که دست پسر سه ساله ای را گرفته بود وارد کلانتری شد و با بیان این که این همه زشتی و پلیدی در دنیا ارزش دیدن ندارد! دادخواست شکایت از همسرش را روی میز گذاشت و در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: زمانی پا به دنیا گذاشتم که خانواده ام آرزوی داشتن یک پسر را در سر داشتند چهار خواهرم نیز با به دنیا آمدن من در پوست خودشان نمی گنجیدند رنگ شادی و سرور در خانه ما می درخشید با آن که در خانواده ای فقیر و بی بضاعت و در حاشیه شهر مشهد زندگی می کردم اما احساس خوشبختی داشتم چرا که مورد توجه اعضای خانواده ام بودم و هیچ کس بالاتر از گل به من نمی گفت از همان دوران کودکی علاقه عجیبی به نقاشی داشتم همیشه بهترین نقاشی کلاس از آن من بود و از آمیختن رنگ های زیبا به یکدیگر لذت می بردم به طوری که آرزو داشتم روزی نقاش بزرگی شوم ولی 11 سال بیشتر نداشتم که با از دست دادن پدرم نقاشی های من نیز رنگ سیاهی به خود گرفت. احساس می کردم باید مرد خانه و تکیه گاه خواهرانم باشم اما شانه های کوچکم نمی توانست بار سنگین این مسئولیت را به دوش بکشد از آن روز به بعد مادرم با کارگری در خانه های مردم هزینه های زندگی را تامین می کرد و من برای تحقق بخشیدن به آرزویم درس می خواندم تا این که در سال آخر مقطع متوسطه و در یک شب سرد زمستانی جوان موتورسواری همه آرزوهایم را سوزاند. آن شب قصد عبور از عرض خیابان را داشتم که بر اثر برخورد با موتورسیکلت بینایی چشمانم را از دست دادم.
راکب موتورسیکلت بیمه نداشت و از وضعیت مالی خوبی نیز برخوردار نبود مدتی بعد با دریافت مبلغ ناچیزی برای هزینه های درمانم رضایت دادم تا از زندان آزاد شود.
مادرم تصمیم گرفت تا خانه پدری را برای درمان چشمانم بفروشد ولی من ترجیح دادم نابینا باشم تا مادرم آواره و سرگردان نشود. وقتی به سن 30 سالگی رسیدم تصمیم به ازدواج گرفتم یکی از همسایگان، دختری را معرفی کرد که در دوران عقد از همسرش جدا شده بود «فریده» وقتی با من همکلام شد گفت دو سال از من بزرگ تر است و به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از همسرش طلاق گرفته است. خیلی زود زندگی مشترک من و فریده در یک خانه کوچک اجاره ای درحالی شروع شد که مراکز امدادی دولتی و خیران مخارج زندگی ما را تامین می کردند و مادرم نیز با اجاره دادن طبقه بالای منزل پدری ام روزگار می گذراند.
هنوز چند ماه بیشتر از ازدواجم نگذشته بود که فهمیدم فریده 12 سال از من بزرگ تر است و در آغاز زندگی به من دروغ گفته بود با این حال این موضوع را نا دیده گرفتم و گذشت کردم اما همسرم مدام مرا تحقیر و سرزنش می کرد. او در هر مجلس خانوادگی نابینایی مرا دستاویزی برای خردکردن شخصیت من قرار می داد و از این که با یک جوان نابینا ازدواج کرده است تاسف می خورد در این میان یکی از بستگان همسرم که وضعیت مالی مناسبی داشت گاهی به خانواده ام کمک مالی می کرد یا برای دو فرزند خردسالم هدایایی میخرید اما وقتی متوجه ارتباطات نامتعارف تلفنی همسرم با آن مرد به ظاهر خیر شدم که او به راحتی به منزل ما رفت و آمد می کرد و همسرم نیز به بهانه های مختلف مرا به بیرون از منزل می فرستاد وقتی فرزندانم از روابط سخیف و زشت آن مرد با همسرم برایم سخن گفتند دیگر نتوانستم موضوع را تحمل کنم تا این که وقتی آن مرد به منزلمان آمده بود به بهانه خروج از منزل در گوشه ای پنهان شدم تا این که آن چه را نباید می دیدم با گوش هایم شنیدم ولی آن زمان فرزندانم در خانه بودند و ... شایان ذکر است پس از اعتراف زن میانسال به رابطه نامتعارف با آن مرد به ظاهر خیر این پرونده با صدور دستوری از سوی سروان محمدولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) به مراجع قضایی ارسال شد.
22
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد.
- پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.
- انتقام هولناک رقیب عشقی!
- فوت یک پیرمرد روی ریل قطار در مشهد
- 3 کشته در آتش سوزی خودرو جاده گناباد به تربت حیدریه
- بزرگراه جنوبی مشهد را کامل حذف و رویههای تصمیمگیری را اصلاح کنید
- شکارچی آهو دستگیر شد
- انبار کالاهای مسروقه کشف شد/۸۴۲ قطعه لوازم سرقتی در خانه سیاه
- سارق حرفهای وسایل و اموال مردم در باغویلاهای شاندیز دستگیر شد
- باند خانوادگی سارقان حرفهای دستگیر شد
- سامانه سرد و مرطوب در راه خراسان رضوی
- یک فوتی در برخورد تریلی با ایسوزو در جاده تربتحیدریه
اخبار ایران و جهان
- شعرخوانی یک نماینده در صحن مجلس در واکنش به اظهارات اخیر "واعظی" درباره نرخ ارز
- نام یکی از رأی دهندگان به علی کریمی فاش شد
- استوری علی کریمی در واکنش به نتایج انتخابات فدراسیون فوتبال
- دو روایت از سانچی و ابطال گواهی مرگ/ تماسهای مشکوک درباره زنده بودن سرنشینان از آفریقا بود
- نامه٣٧ صفحهای خاتمی به رهبری
- جزئیاتی تازه درباره نامه رییس دولت اصلاحات به رهبر انقلاب/ خاتمی نه برانداز است، نه میتواند سکوت کند
- سرگذشت زن جوان که از ۱۸ سالگی تستر مواد مخدر شد/ ویدئو
- پرواز از مبدا و مقصد ۳۲ کشور به ایران ممنوع شد
- ایران پیشنهاد اروپا درباره مذاکره مستقیم با آمریکا را رد کرد
- پوستاندازی دوباره اصلاحطلبان / چپهای خطامامی احیا میشوند؟
- توهین روزنامه کیهان به سیدمحمد خاتمی
- توضیح رئیس دفتر سیدمحمد خاتمی درباره خبر نامهٔ خاتمی به مقام معظم رهبری
- اگر حدادعادل دست فرح را بوسیده احمدی نژاد صورت مادر چاوز را بوسیده است!/ شخصیت ها معصوم نیستند
- تیزر تبلیغاتی سردار سعید محمد؛ "نگهت آتشین، سخنت دلنشین"
- واکنش علمای اهل سنت کشور درباره حوادث سراوان چه بود؟
- متاسفانه صداوسیما آنقدر که برای ورزش وقت میگذارد برای امام زمان وقت نمیگذارد/ رضا پهلوی را رضاخان کبیر مینامند
- ایران و آمریکا؛ گاهی دور، گاهی نزدیک / مخاطبان خبرفوری به آینده برجام خوشبین نیستند
- نخستین واکنش بایدن علیه ایران پس از حمله ارتش آمریکا به شرق سوریه
- روایت دسته اول آمریکاییها از حمله موشکی ایران به پایگاه هوایی عین الاسد
- سحر زکریا تهدید کرد