سردار شهید حاج محمد کاظمی، رئیس سازمان اطلاعات سپاه، فرماندهای گمنام بود که پس از شهادتش روایت زندگیاش آشکار شد
فرمانده گمنامی که پس از شهادت شناخته شد
سردار حاج محمد کاظمی از همان فرماندهانی است که پس از ۴۴ سال مجاهدت صادقانه و در عین گمنامی بعد از آنکه در ۲۵ خردادماه امسال به دست شقیترین افراد زمانه به شهادت رسید، نامش بر سر زبانها افتاد و سر خط خبرها قرار گرفت.

به گزارش مشهدفوری؛ گاهی گمنامی را در صف اول مسئولان نبودن جستوجو میکنیم؛ اما گمنامی آنجایی هنر است که مسئول باشی و در صف اول ننشینی، مسئول باشی و هیچ خبری از تجملات در زندگیات نباشد و سرخط هیچ خبری نباشی و تنها با خبر شهادتت همه بهدنبال شناختنت باشند؛ اما آنجا هم جستوجوها به بنبست بخورند و شناختت راضی ناگفته باشد که حالا باید از زبان اقوام و آشنایان فاش شود.
سردار حاج محمد کاظمی از همان فرماندهان گمنامی است که پس از ۲۵ خرداد، زمانی که به دست شقیترین افراد زمانه به شهادت رسید، نامش بر سر زبانها افتاد و سر خط خبرها قرار گرفت. او در سال ۱۳۴۰ در روستای افین شهرستان زیرکوه خراسان جنوبی به دنیا آمد و با آغاز دوران دفاع مقدس عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
سردار شهید کاظمی بیش از ۲۰ سال در سکوت کامل خبری، رئیس سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بود و از سال ۱۴۰۱ به ریاست سازمان اطلاعات سپاه منصوب شد. در نهایت پس از ۴۴ سال مجاهدت صادقانه و در عین گمنامی، ۲۵ خرداد سال جاری به دست رژیم منحوس صهیونیستی به شهادت رسید و به دوستان شهید خود پیوست و مزار پاکش در قطعه میرزا جواد آقا تهرانی در بهشت رضا(ع) مشهد است.
برای اینکه پرده از راز گمنامی این شهید والامقام برداریم، به سراغ یکی از آشنایان او رفتیم تا درباره این سردار شهید و رشید اسلام برایمان بگوید.
سادهزیستی در عین تمکن مالی
این آشنای سردار شهید کاظمی درباره سبک زندگی او در نگاه اطرافیانش گفت: همه آشنایان و دوستان از سادهزیستی و زهد شخصی و تشکیلاتی سردار خبر دارند. این نگاه زاهدانه در زندگی زمانی با اهمیت میشود که فرد قدرت خرید و دستور دادن برای خرید وسیلهای را دارد؛ اما این کار را انجام نمیدهد. یک زمان کسی به دلیل محدودیتهایی که دارد، به دنبال چیزی نمیرود. این زهد نیست و تنها به دنبال مدیریت زندگی است؛ اما سردار با وجود همه تواناییهایی که برای زندگی بهتر داشت؛ ولی به زندگی سادهاش قناعت میکرد و این را برای خودش و تشکیلاتی که در آن فعالیت میکرد، میپسندید.
او با بیان اینکه سردار معتقد بود سادهزیستی موضوع با اهمیتی است و باید مراقب این مسئله بود، عنوان کرد: سالها بود پردههای منزل سردار کاظمی پوسیده و مندرس شده بود و اعضای خانوادهاش با این موضوع شوخی میکردند. سردار نیز با این شوخیها همراهی میکرد و آن طور که نزدیکانش میگویند، او بیشتر از هر مسئلهای با این موضوع شوخی میکرد و میخندید.
راوی زندگی شهید کاظمی ادامه داد: یک روز یکی از دامادهای سردار به ایشان پیشنهاد کرد این پردهها را عوض کنند و سردار پاسخ داد «من اصلاً وقت نمیکنم این کار را انجام دهم» و دامادش به او گفته «این کار را انجام میدهم و با حاجیه خانم به بازار میروم تا پرده بخرند» و پس از سالها با اصرار دامادش پرده جدید را خریداری کردند. البته باز هم پردههای گرانقیمتی نخریدند و پردههای ساده و معمولی خانه سردار اینطور عوض شدند.
«اما سختگیر نبودن نسبت به مادیات، فقط در پرده و زندگی فردی حاج محمد خلاصه نمیشد. سردار شهید کاظمی برای ازدواج دخترانش شروط یا حساسیت خاصی درباره مسائل مالی نداشت»، این تأکید را آشنای سردار درباره سبک زندگی او داشت و اظهار کرد: به طور مثال درباره دختر دومش، نظر خانواده داماد ۱۴ سکه بود و سردار با همان نظر موافقت کرد؛ اما آنچه سردار نسبت به آن حساسیت داشت، ورای مسائل مادی بود. تنها چیزی که در همان ازدواج از دامادش خواست، رعایت مسائل کاری خودش بود؛ چرا که به نظر حاج محمد وقتی این نسبت فامیلی با خانواده او ایجاد میشود، باید خیلی مسائل از سوی عضو جدید خانواده مانند دیگر اعضا مراعات شود؛ زیرا سردار شهید کاظمی، امین رهبر معظم انقلاب بود و خانوادهاش نیز باید مسائل و شرایطی را رعایت میکردند.
تأکید بر خرید کالای ایرانی
راوی زندگی شهید کاظمی سادهزیستی و رعایت مسائل اقتصادی را از اصلیترین اولویتها و توصیههای این شهید به اطرافیان و نزدیکانش دانسته و یادآور شد: خرید کالای ایرانی اولویت و تأکید او بود. در جهیزیه فرزندانش نه تنها به خرید تولیدات داخلی اصرار داشت؛ بلکه دخترها و دامادها را از خرید وسایل غیرکاربردی و غیرضروری منع میکرد؛ چرا که خودش هم با وسایل ابتدایی، زندگیاش را آغاز کرده بود. به دخترها و دامادهایش میگفت «زندگی را برای خودتان سخت نکنید». سردار اگر میدید دامادش به دنبال خرید کالایی است که خودش توصیه کرده، گاهی آن وسیله را تهیه میکرد و در خرید جهیزیه با خانواده داماد مشارکت انجام میداد و اصلاً اینگونه نبود که بار خرید جهیزیه بر دوش یک طرف بیفتد.
خاطرهای از جنس هواداری از نیروها
آشنای حاج محمد با اشاره به اینکه سردار از حقوقی که از سپاه میگرفت، برای کمک به همکاران و نیروهای زیرمجموعه سازمانش هزینه میکرد و به این موضوع پایبند بود، خاطرنشان کرد: نقل است یک روز در ایام همهگیری کرونا نامهای از زیرمجموعه سازمان از یکی از شهرستانهای مناطق محروم که خطاب به مسئول استانی اطلاعات سپاه بود، به دست سردار رسید و در آن نامه فردی درخواست پول کرده بود تا برای فرزند دانشآموزش تبلت بخرد. همان لحظه با وجود اینکه پایان زمان کاری سردار بود، شماره تماس آن نیرو را پیدا کرد و با او تماس گرفت. تلفن روی بلندگو بود و اطرافیان سردار مکالمه را شنیدند. صاحب آن نامه از تماس رئیس سازمان با او تعجب کرد و فضای عاطفی ایجاد شده بود. سردار با اصرار زیاد شماره کارت آن نیرو را از پشت تلفن گرفت و پس از استعلام قیمت تبلت، از کارت شخصی خودش برای او در آن شهرستان محروم پول واریز کرد.
او همچنین درباره حساسیتهای مالی این شهید متذکر شد: سردار بارها به اطرافیانش که در سپاه خدمت میکردند، میگفت «از مجموعه سپاه وام نگیرید و اگر پول نیاز داشتید، به خودم بگویید»؛ زیرا حاج محمد خیلی مراقب این بود که یک موقع نیروهای زیرمجموعهاش نگویند فلانی به دلیل نسبتش با سردار از راه نامتعارفی وام گرفته و از رانت جایگاه رئیس سازمان سوءاستفاده کرده است.
رازی که پس از شهادت برملا شد
راوی زندگی شهید کاظمی همچنین به راز پنهان این سردار بزرگ اشاره کرد که پس از شهادتش برملا شد و در این باره خاطرنشان کرد: خیلی از افراد پس از شهادت حاج محمد به خانوادهاش گفتند که «حاج آقا خیلی به ما کمک کردند. مشکلات مالی فراوانی داشتیم و بعد فهمیدیم سردار از حساب شخصی خودشان به ما کمک کردند»، حتی بعضی افراد گفته بودند بعدها فهمیدیم چکی که سردار به ما داده بود تا مبلغی را وصول کنیم، از حساب شخصی خودش بوده است. گویا سردار بخشی از حقوقش را در یک حساب دیگر واریز میکرده و سپس به یک فرد امین دسته چکی را میداده و میگفته هر کس به مشکلی برخورد، مبلغ مورد نیازش را با این چک بنویس و به او بده تا مشکلش رفع شود.
این آشنای حاج محمد درباره میهماننوازی او نیز گفت: حاج آقا صله رحم را به جا میآورد و میهمان میپذیرفت و میهمانی میرفت؛ اما با توجه به مشغله کاری زیادی که داشت، گاهی پیش میآمد که به اقوام میگفت به منزل آنها بروند. او به معنای واقعی کلمه میهمانان را تکریم میکرد، با وجود آنکه به دلیل شرایط کاری امکان این را نداشت مثلاً به منزل بچههایش برود، آنها را دعوت میکرد. در ماه رمضان خودش با زبان روزه برای خرید نان و دیگر اقلام سفره افطار به بازار میرفت. حواسش هم به این بود که نوهها و دامادها و دیگر اقوامی که میهمانشان هستند، چه چیزی دوست دارند تا همان خوراکی را برای سفره افطار خریداری کند. سردار خیلی با مهربانی و کریمانه از میهمانانش پذیرایی میکرد و اقوام شرمنده این مهربانی او میشدند.
حال و هوای شهید کاظمی در جنگ ۱۲ روزه
او درباره حال و احوال حاج محمد در زمانی که خبر شهادت دوستانش در جنگ اخیر را میشنید، بیان کرد: سردار کاظمی ۲۵ خرداد به شهادت رسید و رژیم صهیونیستی ۲۳ خرداد جمعی از فرماندهان را به شهادت رساند. خانواده حاج محمد به من گفتند پس از شهادت این فرماندهان هیچ وقت سردار را اینگونه ناراحت و نگران و برافروخته ندیده بودند. اوضاع روحیاش خیلی به هم ریخته شده بود، به گونهای که ذهنش آنقدر درگیر موضوع شهادت سرداران و فرماندهان نظامی کشور بود که وقتی با او صحبت میکردند، متوجه صحبت اطرافیان نمیشد و پس از چند بار تکرار کردن یک مطلب، گفته بود «فلانی چه چیزی گفتی؟»
فرماندهای که مانند یک پدر به دنبال حفاظت از جان فرماندهان بود
راوی زندگی شهید کاظمی با بیان اینکه پس از این اتفاق، سردار نسبت به حفظ جان فرماندهان و مسئولانی که در لیست ترور رژیم بودند، خیلی دغدغه داشت، افزود: خیلی به مسئولان و فرماندهان که در لیست ترور دشمن بودند، تأکید میکرد مراقب باشند، حتی همکارانش میگفتند یک روز پیش از شهادت شخصاً کارهایی را برای حفاظت از جان این افراد انجام داد. در روزهای آخر زندگی دنیاییاش همه هم و غمش محافظت از فرماندهان و مسئولان بود و مانند یک پدر دلسوز این کار را پیگیری میکرد. آنقدر این دلنگرانی پررنگ بود که برخی افراد تعجب کرده بودند و میگفتند «شما باید اول مراقب خودت باشی؛ اما فقط مراقب حفظ جان دیگران هستی».
این آشنای حاج محمد درباره آخرین تماس سردار با اقوامش نیز بیان کرد: سردار کاظمی روز چهارشنبه ۲۱ خرداد با اقوام تماسهایی گرفت و احوالپرس آنها بود. خانوادهاش میگویند شاید در عید نوروز اینگونه با همه در یک روز تماس نمیگرفت؛ اما این بار با همه اقوام احوالپرسی و خداحافظی کرد. از روز جمعه که جنگ تحمیلی ۱۲ روزه آغاز شد، ارتباط سردار با خانواده و آشنایان قطع شد و از آن هنگام تا روز شهادت، سردار تنها با همکارانش در ارتباط بود. آنها میگویند در این مدت با کلامش برای شهادت ایجاد آمادگی میکرد. یکی از همکارانش برایم تعریف کرد که روز جمعه، دو روز پیش از شهادت، دیداری با سردار کاظمی داشته و آنجا حاج محمد به خیلی از همکاران ابراز محبت کرده و آنها را در آغوش گرفته به گونهای که معتقدند «انگار سردار میخواست چیزی به همکاران بگوید؛ اما آنچه را که در دلش بود، نگفت و رفت».
روایتی از شادی و شعف پیش از شهادت
او ادامه داد: سردار چهار ساعت پیش از شهادت نیز دیداری با همکارانش داشت. یکی از آنها متوجه شعف و شادی که در وجود سردار کاظمی بود، شد و از این شادی که دیده بود، نگران شد. این همکار سردار به من گفت «رفتار سردار چند ساعت پیش از شهادت به گونهای بود که انگار دارد از ما دل میکند و میرود».
راوی زندگی شهید کاظمی با بیان اینکه خانواده سردار از طریق اخبار، خبر شهادت او را شنیدند، در پاسخ به این پرسش که به نظر شما چرا چهارشنبه پیش از جنگ با پدر و مادرش تماس نگرفته بود تا خداحافظی کند، گفت: به نظرم سردار شهید کاظمی برای اینکه پدر و مادر، همسر و دخترانش نگران او نشوند، تماسی مبنی بر خداحافظی با آنها نداشت؛ چرا که نمیخواست شرایط و مسائل را به آنها بروز بدهد. سردار در آخرین صحبتی که پیش از شهادت با یکی از همکارانش داشت، گفته بود «فلانی دعایم کنید».
این آشنای حاج محمد در پایان خطاب به جوانان و نوجوانان تأکید کرد: جوانان و نوجوانان ما باید بدانند دشمن به دنبال دور کردن آنها از دین و انقلاب است تا نقشههای خودش را عملی کند. تمام تلاش سردار شهید کاظمی و همه شهدا این بود که در عین اینکه در امنیت هستند، در مسیر درستی که به نفع دنیا و آخرتشان است، زندگی کنند. به همین خاطر جوانان باید صحنه را دقیق نگاه کنند که یک زمان پازل دشمن را بهعنوان یک ایرانی مسلمان تکمیل نکنند.
ارسال نظر